تصاویر/ اینجا قبلا مثل بهشت بود!
تاریخ انتشار: ۴ بهمن ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۹۲۷۷۸۳
عربهای مردابنشین که زمانی در تالابهای هزاران ساله هویزه پادشاهی میکردند میگویند که حالا حتی کمتر از قبل مورد احترام هستیم!
مردم تالاب هویزه در جنوب عراق دارای تاریخ باستانی هستند که در منحصربهفردترین و متنوعترین تالابهای جهان زندگی میکنند. این منطقه در نتیجه بحران اقلیمی به بیابان تبدیل شده است که در اثر خشکسالی و سدهای دست ساز ویران شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش«جنوب نیوز به نقل از فرارو، جایی که رودخانههای دجله و فرات به هم میرسند، تالابهای هویزه بیش از ۵۰۰۰ سال است که جمعیت آن را اعراب مردابی (عربهای مردابنشین) تشکیل میدهند که با کاشت محصولات کشاورزی و ماهیگیری روزگار سپری میکردند، اما خشکسالیهای طولانیمدت و افزایش دما و همچنین سدهایی که در بالادست ترکیه و ایران ساخته شده اند، این چشم انداز منحصربهفرد را با آب کم باقی گذاشته اند.
سرزمین باتلاقی به نهرهای کم عمق تبدیل شده است، و بدون آب کافی برای تأمین معیشت خود، بسیاری از عربهای مردابنشین منطقه را ترک کرده و به سمت حاشیه شهرها نقل مکان کرده اند تا زندگی جدیدی بسازند.
عبدالولید عبدالله، ۵۰ ساله، از پنجره خانه خود در المشرح به بیرون خیره شده است. عبدالولید و همسرش، لیلا جبار حسن، ۴۵ ساله، عرب مردابنشین هستند که خانوادهشان نسلها از طریق برنج و سبزیجاتی که در تالابهای هویزه کشت میکردند و همچنین گاومیشهایی که پرورش میدادند، زندگی میکردند. عبدالله میگوید: «مثل بهشت بود».
این خانواده میتوانست با هر برداشت ۱ میلیون دینار (۵۵۰ پوند) درآمد داشته باشد. اما وقتی آب خشک شد درختان شروع به مردن کردند. اکنون دیگر کشاورزی وجود ندارد. عبدالولید میگوید مجبور شدم همه چیز را متوقف کنم. چون باران یا آبی وجود ندارد، کشاورزی غیرممکن است.
خانواده عبدالولید عبدالله مزرعه خود را ترک کردند و به دنبال کار به شهر المشرح رفتند. آنها در حومه شهر در خانههای فقیرانه زندگی میکنند.
عبدالله اکنون به عنوان نگهبان در یک پروژه بازیافت آب که توسط دولت اداره میشود کار میکند. او ماهانه ۴۰۰ هزار دینار درآمد دارد. او میگوید: حالا آنها ما را کنترل میکنند. آنها به ما حقوق میدهند، اما ما آزادی خود را از دست داده ایم. اما ما باید این کار را انجام دهیم و هر باید خدا را برای همه چیز شکر کنیم.
خانواده عبدالولید، مانند همسایههایش، با مشکل مواجه هستند. او میگوید: ما قبلاً مثل پادشاهان بودیم، زمین سبز داشتیم با درختان زیاد. اما حالا خیلی فرق کرده است. ما حتی کمتر از قبل مورد احترام هستیم.
لیلا جبار حسن، دلتنگ زندگی در مزرعه میشود. او میگوید: ما هرگز متوجه نشدیم که میتوانیم در این موقعیت قرار بگیریم. ما قبلا خیلی قوی بودیم. ما آن موقع احساس مهم بودن میکردیم.
وی میگوید دوست دارد کار کند. این حس هویت جدیدی برای او به ارمغان آورده و دیدگاه او را نسبت به زندگی تغییر داده است. او میگوید: خوب است، به من هدف میدهد.
عبدالله خالد، ۶۶ ساله، که معلم زبان عربی است، تأثیر بحران آب و هوا را در کلاس درس و مزرعه خود تجربه کرده است. زمین او خشک شده است، در حالی که کلاسهای درس او مملو از فرزندان کشاورزانی است که مجبور به مهاجرت شده اند. کلاسهایی که قبلاً ۲۵ دانش آموز داشتند، اکنون اغلب ۸۵ دانش آموز دارند. او میگوید: چگونه میتوانیم به عنوان معلم با این موضوع کنار بیاییم؟ استرس زا است، اما ما نمیتوانیم این کودکان را تنها بگذاریم.
زینب حیده، ۴۵ ساله، در یک غرفه بازار در المشرح کار میکند. او میگوید زمینی که قبلاً در آن زندگی میکرد اکنون مثل یک بیابان است. او با هفت فرزندش زندگی میکند و به دلیل مریض بودن شوهرش مجبور است برای تامین هزینههای خانواده کار کند. او میگوید: من مجبورم این کار را انجام دهم. اگر فقط در این خانه بنشینم، غذا نیست. راه حل دیگری وجود ندارد.
ستار جبار، ۵۲ ساله، قادر به کار نیست، بنابراین برای تأمین مخارج خانواده به پسرش متکی است. او به همسرش اجازه کار نمیدهد. این خانواده خانهای را در خارج از شهر المشرح به مبلغ ۲۰۰۰۰۰ دینار در ماه اجاره کردهاند. او میگوید: مردابها مانند بهشت هستند. ما احساس پادشاهی میکردیم، بنابراین اگر به چیزی نیاز داشتیم، آن را دریافت میکردیم. مردم شهر برای استراحت و تنفس هوای تازه به سرزمین ما میآمدند. حالا برعکس است. برخی از مردم بسیار افسرده هستند که به شهر میروند. نه کار وجود دارد، نه غذا.
پسر جبار، احمد، ۲۴ ساله است. وی موفق به پیدا کردن کار در حمل و نقل مصالح ساختمانی در شهر المشرح شد. او حدود ۱۰۰۰۰ دینار درآمد خواهد داشت.
او میگوید: زندگی در مردابها خوب بود، مردم به خانهمان میآمدند و به ما پیشنهاد کار میدادند. ما فقط به آنها لبخند میزدیم و می گفتیم: چون ما در سرزمین خود خوشحالیم، همه چیز داریم. ما فکر نمیکردیم که وضعیت هرگز به این شکل باشد. فکر نمیکردیم هرگز به مشاغل آنها نیاز پیدا کنیم.
منبع: جنوب نیوز
کلیدواژه: او می گوید
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jonoubnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جنوب نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۹۲۷۷۸۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آتش و فراموشی؛ روایت استاد فلسطینی از زندگی خانواده او در غزه
دفتر کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد اعلام کرد بیشتر قربانیان حملات اخیر رژیم صهیونیستی به شهر رفح در نوار غزه زنان و کودکان بودهاند و در صورت تشدید حملات رژیم اشغالگر به این باریکه، خطر کشتار غیرنظامیان و آوارگی مضاعف فلسطینیها افزایش مییابد. در بیانیه این نهاد حقوق بشری آمده است: «فولکر تورک، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل امروز مجموعه حملات اسرائیل علیه رفح در روزهای گذشته را محکوم کرد؛ حملاتی که بیشتر به کشتهشدن زنان و کودکان منجر شده است. او بار دیگر نسبت به حملهای تمامعیار علیه این منطقه هشدار داد، منطقهای که ۱.۲ میلیون فلسطینی بهاجبار به آن پناه آوردهاند.»
بر اساس این بیانیه، چنین حملهای تنها به کشتار بیشتر و آوارگی مضاعف منجر شده و جنایات بینالمللی بیشتری به همراه خواهد داشت. بر اساس گزارشها، در حملات رژیم صهیونیستی به رفح در ۱۹ و ۲۰ آوریل دستکم ۳۳ فلسطینی شهید شدند که ۲۲ تن از آنها زن و کودک بودند. تورک در این بیانیه گفت: «هر ۱۰ دقیقه یک کودک کشته یا مجروح میشود. آنها بر اساس قوانین جنگی مصونیت دارند؛ اما در نهایت همین کودکان هستند که بهای این جنگ را پرداخت میکنند.»
از همین رو خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان پای صحبتهای «غدی عاقل»، استاد فلسطینی الاصل دانشگاه کانادا نشسته و از تجربه شخصی وی و خانواده او در غزه پرسید. در ذیل مشروح این گفتگو از نظرتان میگذرد.
-با توجه به اینکه تمام اعضای خانواده شما در نوار غزه و رفح هستند، خبر جدیدی از وضعیت آنها دارید؟
غدی عاقل: کسانی که از بمباران نسلکشی اسرائیل جان سالم به در میبرند، ممکن است از مرگ و ویرانی که از خود بر جای میگذارد جان سالم به در نبرند. در اوایل ماه جاری، نیروهای اشغالگر اسرائیل از زادگاه من خان یونس در جنوب نوار غزه عقب نشینی کردند، احتمالاً برای آماده شدن برای حمله به رفح. اکنون، آن غیرنظامیانی که در بخت آزمایی مرگ و زندگی برنده شدند، در دنباله رویاهای شکسته به خان یونس هستند.
خطر هنوز در هر گوشهای در کمین است، اما پسر عموی من اکرام و شوهرش عوض احساس کردند که مجبور بودند به جمعیت بپیوندند و به منطقه القراره در شمال خان یونس بروند تا وضعیت برادر عوض و محمد و خانواده اش را بررسی کنند. آنچه آنها کشف کردند فراتر از درک بود. محمد، همسرش منار و هفت فرزندشان - خالد، قصی، هادیه، سعید، احمد، ابراهیم و عابد که همگی زیر ۱۵ سال سن داشتند- در حمله هوایی اسرائیل به خانهشان به طرز وحشیانهای کشته شدند. خانه آنها خراب شده بود و بدن آنها در حال تجزیه بود، سگها و گربههای ولگرد سعی میکردند آنها را بجوند. اکرام و عوض قبرهای کم عمقی کندند و آنها را دفن کردند.
این دومین باری بود که اکرام و عوض باید برادرزادهها و خواهرزادههای خود را دفن میکردند. در ماه اکتبر، آنها مجبور شدند از اجساد تسنیم، یاسمین، محمود و الیاس، فرزندان برادر دیگر عوض، ابراهیم، مراقبت کنند که به همراه مادرشان، نانسی، در بمباران اسرائیل کشته شده بودند.
این بار درد خیلی غیر قابل تحمل بود. پس از بازگشت به خانه، اکرام که غم و اندوه او را فراگرفته بود، ناگهان بینایی خود را از دست داد. علت این مصیبت غم انگیز ناشناخته است و همه ما را گیج و ویران کرده است.
در همین حال، در غرب خان یونس، که اکنون شبیه یک شهر ارواح است، برخی از اعضای خانواده شوهرم سفری مشابه با درد و رنج را آغاز کردند. مقصد آنها: ویرانههای خانه هایشان، نه چندان دور از آنچه از بیمارستان الامل باقی مانده است.
کل بلوک، از جمله سه ساختمان چند طبقه که برادر شوهرم و بیش از ۷۰ نفر دیگر در آن زندگی میکردند، ویران شد. مردان جوان خانواده عکس، فیلم گرفتند و آنچه از زندگی سابقشان باقی مانده بود را نجات دادند. سپس آنها به المواسی بازگشتند، که زمانی مرکز پر جنب و جوش زندگی در ساحل خان یونس بود، که اکنون به یک اردوگاه چادری تبدیل شده است، سرزمینی بایر از ناامیدی، جایی که در چهار ماه گذشته آواره شده اند.
آنها پس از بازگشت به چادرهای خود، تصاویر و کلیپهای ویرانه خانههای خود را با پدر و مادر و خواهر و برادر خود به اشتراک گذاشتند. برای خواهرشوهرم نیما، خبرها و تصاویر خانه اش بیش از حد قابل تحمل بود. او در حین تماشای تصاویر مدام گریه میکرد. صبح روز بعد، نیما را بی هوش یافتند. خانوادهاش او را با عجله به نزدیکترین بیمارستان، الامل بردند، که از قضا به «امید» ترجمه میشود، اما هیچ بیمارستان و امیدی پیدا نکردند. یکی از پزشکان قهرمانی که در آنجا مانده بود اعلام کرد که او مرده است. او به سادگی قادر به تحمل این ناراحتی نبود. نیما غرق در غم و ناامیدی، سکته کرده بود. شوهر نیما، سلیمان، و فرزندانش برای تکمیل مقدمات تشییع جنازه، شستن جسد به روش صحیح، یافتن وسایلی برای تابوت و رسیدن به رباب، دختر بزرگ نیما، که به رفح پناه برده بود، تلاش کردند.
در حالی که آنها گریه میکردند و ماتم میکردند، بمبهای اسرائیل همچنان بر مناطق مسکونی در رفح، اردوگاه آوارگان نصیرات، دیرالبلاح، اردوگاه آوارگان مغازی و بیت حانون اصابت کرد و صدها کشته برجای گذاشت. در اردوگاه آوارگان یبنا در رفح، یک بمب باعث کشته شدن اعضای خانواده ابوالحنود - ایمان. مادرش ابتصام؛ شوهرش محمد؛ و چهار فرزند خردسالشان: تالین، آلما، لانا و کرم شد.
در جریان این بمباران شدید، سلیمان از ترس امنیت او و فرزندانش تصمیم گرفت که به رباب اطلاعی ندهد. نیما را بدون او دفن کردند. انتخاب ویرانگر بود، اما خطرات سفر به رفح و بازگشت بسیار زیاد بود. حملات هواپیماهای بدون سرنشین، گلوله باران یا بمباران کشتیها بی امان بود.
روزی که نیما را دفن کردند، ارتش اسرائیل بازار اردوگاه مغازی را بمباران کرد و ۱۱ نفر را کشت که بسیاری از آنها زن و کودک بودند. این اولین باری نبود که دردهای شدید به چنین مرگ نابهنگامی در خانواده منجر میشد. در سال ۱۹۶۷، عبدالله، پدر سلیمان، با آشکار شدن واقعیت تلخ اشغال نظامی اسرائیل، دچار سکته مغزی شد. با از دست دادن خانه خود در نکبه ۱۹۴۸، وحشتی که ارتش اسرائیل در سال ۱۹۶۷ بر سر مردم فلسطینی غزه ایجاد کرد، شوک دیگری بود. اما در نهایت، چیزی که بیش از حد تحمل شد، ربودن پسرش سلیمان توسط سربازان اسرائیلی بود که در آن زمان یک کودک ۱۶ ساله بود. عبدالله که از سرنوشت سلیمان چیزی نمیدانست و نمیتوانست فکر از دست دادن او را بپذیرد، تسلیم غم و اندوه شد و سکته مغزی بدن او را ویران کرد و او را فلج کرد. او هفت سال در اردوگاه خان یونس مصیبتهای زندگی را تحمل کرد تا اینکه یک هفته پس از بازگشت سلیمان به غزه از دنیا رفت.
سلیمان از اینکه همسرش نیما به اندازه پدرش درد طولانی نداشت، خدا را شکر کرد و از فرزندانش خواست سوره فاتحه را برای او بخوانند. نیما تنها یکی از بیش از ۱۰۰۰۰ زن فلسطینی است که تاکنون در این جنگ جان باخته است. او یک میزبان عالی و یک آشپز فوقالعاده بود که یک روز در آرزوی زیارت مکه بود و با دقت تمام پولهایش را برای این سفر پس انداز میکرد.
مرگ نیما نه تنها رویاهای او را خاموش کرد، بلکه گرما و سخاوتی را که ذات او، یعنی جوهر فلسطینی را مشخص میکرد، خاموش کرد. او یک خلاء را پشت سر میگذارد که فقط با درد دل و از دست دادن پر شده است. موشکهای یک پهپاد هرمس ساخت اسرائیل میتواند حریم هوایی بدون محافظ غزه را سوراخ کند و جان انسانها را در چند ثانیه بگیرد. موشکهای به اصطلاح «آتش و فراموش کن» میتوانند اهدافی را در فاصله بیش از ۲.۵ کیلومتری (۱.۵ مایلی) در آسمان هدف قرار دهند، بنابراین وقتی شلیک میشوند، هیچ کس روی زمین نمیداند که در حال آمدن هستند. غیرنظامیانی که به تجارت خود میپردازند فوراً کشته میشوند، زیرا هیچ کس و هیچ چیز برای محافظت از آنها وجود ندارد.
هیچ هواپیمای جنگی اردنی، انگلیسی، فرانسوی یا آمریکایی برای دفاع از ۵۰ زن کشته شده هر روز در ۲۰۰ روز گذشته توسط اسرائیل مستقر نشد. به نظر میرسد "آتش و فراموش کردن" در غزه یک سیاست جهانی است.
اما فریاد قاطع من این است که دنیا هرگز نباید فراموش کند. مردم خوب در سرتاسر جهان تلاش میکنند تا اطمینان حاصل کنند که مسئولین این جنایات و کسانی که به آنها اسلحه داده اند، با محاکمه روبرو خواهند شد و شبح عدالت تا پایان روزهای خود تحت تعقیب قرار خواهند گرفت.
غدی عاقل، یک استاد دانشگاه فلسطینی الاصل در کاناداست که در حال حاضر استاد دانشگاه آلبرتا در ادمنتون کاناداست. او از زمان آغاز جنگ غزه مقالات، یادداشتها و گزارشهای تفصیلی فراوانی را در رسانههای جهان از جمله رسانههای کانادا منتشر کرده است.
باشگاه خبرنگاران جوان بینالملل خاورمیانه